ختنه
یکشنبه 25 مرداد برای ختنت ساعت 3 وقت داشتیم. چون بعد از ختنه چند روز نباید آب بهت میخورد مامانی ظهر بردت حمام و تر و تمیزت کرد. ساعت یک ربع به 3 هم با خاله فاطمه و بابا رفتیم درمانگاه. اول رفتیم طبقه بالا و آقای دکتر بهت آمپول بی حسی زد بعد اومدیم طبقه پایین.آقای دکتر با یه خانم پرستار بردنت داخل یه اتاق. بعد از چند دقیقه جیغت رفت هوا. هر چی اسمت و صدا میکردن آروم نمی شدی فقط گریه میکردی و جیغ می کشیدی. منم از بیرون گریه میکردم و انقدر اعصابم خورد شده بود که سردرد گرفتم. آقای دکتر به بابا کلک زد بابا رو فرستاد تا داروهات و بگیره گفت تا بیای ختنش نمیکنم ولی وقتی بابا رسید ختنت تموم شده بود و توی بغل من داشتی شی...